واستا تا آخرشو بخون بعدش ذوق کن یا فحش بده . فکر کنم اینجوری بهتر باشه . شاید آخرش که تموم شد عین من بفهمی چرا ایران و هیشکی دوس نداره !
یکی بود یکی نبود . قصه رو از به وجود اومدن طبقه ی بورژوا ها می خوام شروع کنم . آخه اینکه چی شد اینها بوجود اومدن و خودم هم هنوز درست نفهمیدم . این یارو بورژوا ها بر عکس مردم های زمان قبلشون نه فئودال* بودن نه برده . نه زور می گفتن نه زور می شنیدن . کارشون هم تجارت بین واحد های فئودالی و صنعت و ساخت چیزهای مورد نیاز زندگی بود . اما چون خون و نژاد اصیل نداشتن حق نداشتن زمین بخرن و همش فئودالا تحقیرشون می کردن . تازه از اون بدتر کلیسا با فئودالا دستش تو یه کاسه بود و اینا از همون اول خیلی با دین و ایمان رابطه خوبی نداشتن.
بعد یه مدت رفتن لا به لای واحد های فئودالی واسه خودشون شهر درست کردن و هی تجارت کردن هی صنعت کردن (فعلش درسته) تا اینکه جو گرفتشون و دیدن اروپا واسشون کوچیکه .
گفتن کجا بریم ؟کجا نریم ؟. دیدن کجا بهتر از آسیا و آفریقای گاگول و بدبخت . این شد که کاروان های آبادانی و تجارت و اینا راه افتادن اومدن طرف ما . ما هم از همه جا بی خبر گفتیم استعمار ینی عمران و اینا که بره تو باب استفعال . جو گرفتمونو گفتیم بفرمایید خوش اومدیم یا بقول ما کرد ها "بان چو "*
خلاصه ... تو کشور های کوچیک با زور و تو گونی کردن ملت . تو کشور های بزرگ مثل ما و عثمانی و چین هم با دوز و کلک نفوذ کردن و اقتصادمونو یه شکلی در آوردن که به خودشون نیاز داشته باشیم . مثلا ما بشیم نیروی کار و بازار مصرف اونا بشن مدیر و تاجر و کارخونه دار .
*: فئودال:همونا که تو یه خونه ی برزگ وسط یه عالمه مزرعه داشتن بعد دختراشون عاشق شوالیه ها می شدن و ....
برای اطلاعات بیشتر در مورد فئودالا یه دست تراوین بازی کنید .
**: بان چو : اون جوری نگاه نکن ژاپنی که ننوشتم . زبان شیوای کردی اه . بان که یعنی بالا . چو هم که یعنی چشم . رو هم می شه یه چیزی شبیه خوش اومدید .
-----------------------------
یه دختره رفت مشهد ... بقیش برا فردا شب
----------------------------
منبع : جامعه شناسی نظام جهانی با اندکی (!!!) تغییر .